Web Analytics Made Easy - Statcounter

محمد کاظم کاظمی گفت: تا چند سال پیش وقتی رجال افغانستان به ایران می‌آمدند، به زبان فارسی صحبت می‌کردند، اما حالا شرایط طوری است که تیم سیاسی طالبان، همراه با مترجم به ایران می‌آید. با این وضعیت آینده‌ای که خواندنی است، ممکن است برای افغانستان و ایران، ترجمه کردنی باشد!

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، دهه‌هاست که مجامع ادبی و فرهنگی ایران میزبان شاعران و نویسندگان افغانستانی هستند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

این هم‌زیستی ادبی و فرهنگی طی این سال‌ها آثار مثبتی بر ادبیات افغانستان و ایران داشته است. اغراق نیست اگر بگوییم قسمت مهمی از بالندگی شعر و داستان امروز افغانستان، متأثر از جریانات ادبی داخل ایران است. به مناسب هفته کتاب، سراغ استاد محمدکاظم کاظمی رفتیم تا درباره این مراودات فرهنگی میان فارسی‌زبانان ایرانی و افغانستانی گفت‌وگو کنیم. از تأثیرات انجمن‌های ادبی ایران بر شعر و داستان افغانستان گفتیم، درباره وضعیت زبان فارسی در افغانستان صحبت کردیم و ضرورت نگه‌داشت شاعران و نویسندگان افغانستانی در ایران و جلوگیری از مهاجرت آنها به سرمای اروپا را مورد بحث قرار دادیم.

بسیاری از چهره‌های شاخص ادبی امروز افغانستان از کسانی هستند که به ایران مهاجرت کرده و در فضای ادبی ایران حضور داشتند. شما مهاجرت به ایران و مراده ادبی و فرهنگی بین مردم افغانستان و مردم ایران را چطور ارزیابی می‌کنید؟ نقش ادبیات ایران در رشد و بالندگی ادبیات افغانستان در سال‌های جنگ و مهاجرت چگونه بوده است؟

چند اتفاق کنار هم افتاد که این شرایط پدید آمد. یکی اینکه افغانستان درگیر بحران و جنگ و مهاجرت و... شد که اینها خودشان جان‌مایه عاطفی و محتوایی ادبیات می‌شوند. یعنی معمولا ادبیات را حادثه‌ها می‌سازند. در ایران هم همین‌طور بود؛ شما ببینید مثلا انقلاب، جنگ و امثال این وقایع تاریخی ادبیات ایران را به کلی تحت تأثیر قرار داد. این اتفاق در افغانستان هم رقم خورد. خب این یک عامل است. موضوع دیگر مهاجرت جمعی از مردم ماست که پیش از این در هیچ زمان سابقه چنین مهاجرتی نداشتند. طبیعتا بسیاری از این مردم ما در ایران با رنگ و بو و تجربه‌های دیگری در فضای ادبیات مواجه شدند. این اتفاق هم به قوت فنی و ادبی این آدم‌ها افزود. شعر ما از تجربه‌هایی که در شعر ایران اتفاق افتاده بود، از نزدیک و بی‌واسطه برخوردار شد. در ادبیات داستانی هم چنین بود. ما می‌بینیم که بعضی داستان‌نویسان مطرح ما مثل محمدحسین محمدی و عاصف سلطان‌زاده، از ادبیات داستانی ایران تا حدود زیادی تأثیر گرفتند. خود عاصف سلطان‌زاده در کلاس‌های آموزش داستان‌نویسی مرحوم هوشنگ گلشیری شرکت می‌کرد.

شاعران افغانستانی هم در جلسات شعر داخل ایران شرکت می‌کردند. کانون‌های اصلی آن هم در مشهد و قم بود که خود شما و بعضی چهره‌های دیگر حضور داشتید.

دقیقا. ما شاعران هم در جلسات شعر شاعران ایران شرکت می‌کردیم و این مراوده‌ها اثر زیادی بر گرایش مردم ما به ادبیات و رشد آنها در شعر و داستان داشت. یک موضوع دیگر را هم باید اضافه کنم و آن اینکه بسیاری از مهاجرانی که به ایران آمدند، کسانی بودند که از مناطق جنگ‌زده یا مناطق دوردست افغانستان به ایران مهاجرت کردند؛ به خصوص در سال‌های اول مهاجرت. یعنی مناطقی که از شهرهای اصلی و بزرگ، که همیشه کانون ادبیات بودند و افراد در آنجا رشد می‌کردند، دور بودند ولی آدم‌های با استعدادی بودند و در ایران توانستند به خوبی رشد کنند. طبیعتا اگر این افراد مهاجر نمی‌شدند، چه بسا در همان روستا یا شهر کوچک خودشان یک فعالیت ادبی یا فرهنگی خیلی معمولی می‌داشتند. مثلا یک شعر و داستانی می‌نوشتند. حداکثر رشد فرهنگی یک فرد در یک منطقه دورافتاده روستایی در مناطق مرکزی افغانستان چقدر است؟ این شخص طبیعتا در همان محیط و بر اساس ظرفیت‌های همان منطقه رشد می‌کرد. ولی وقتی که به ایران آمدند، در ایران استعدادهای آنها شکوفا شد و به حداکثر ظرفیت خودش رسید. حضور در کانون اتفاقات ادبی ایران، نقش ویژه‌ای در شکوفایی استعداد آنها داشت. این هم طبیعتا اثر گذاشت؛ به خصوص که در مناطق دورافتاده افغانستان امکانات فرهنگی خیلی کم بود. این چهره‌ها بعضا از محروم‌ترین نقاط افغانستان به ایران آمدند و اینجا موقعیتی پیدا کردند و توانستند به مراکز اصلی ادبیات در ایران وصل بشوند. چه آنهایی که از روستاهای کوچک به کابل مهاجرت کردند، چه آنهایی که به ایران آمدند. مثلا شما فرض کنید «قهار عاصی» از روستایی در پنجشیر است. این آدم وقتی به کابل می‌رود، می‌شود یکی از شاعران بزرگ مملکت ما. آقای «ابوطالب مظفری» هم همین‌طور است. ایشان کسی است که از روستای باغچار به ایران می‌آید و تبدیل می‌شود به این ابوطالب مظفری که خودش کانون بسیاری از اتفاقات مبارک در شعر ماست. جنگ و جهاد تا حد زیادی مردم را تکان داد و زندگی آنها را دگرگون کرد. آنها را از مناطق خودشان مهاجر کرد، یا به کابل یا به ایران و کشورهای دیگر. جاهایی که طرف به جهان جدیدی وصل شد و این طبیعتا در رشد ادبیات خیلی موثر بود. البته در این مسیر سختی‌های زیادی تحمل کردند و زندگی در مهاجرت دشواری‌های خودش را داشت ولی این سبب شد که خیلی‌ها به جاهای نسبتا غنی‌تری از لحاظ ادبیات وصل شوند.

مسأله جالب توجه گرایش آشکار مهاجران افغانستانی به ادبیات است. چرا از بین تمام حوزه‌های فرهنگی و هنری، بیشترین بالندگی را در شعر مهاجرت شاهد بوده‌ایم؟

ادبیات از یک طرف یک ناگزیری بود، از یک طرف یک بخت و اقبال. ناگزیری از این بابت که خیلی از فعالیت‌های دیگر نیاز به کار حرفه‌ای و آموزش جدی و کار گروهی و مجوزهای مختلف و سرمایه‌گذاری دارد. شما فرض کنید کسی بخواهد در زمینه تئاتر کار کند. اولا باید یک گروهی باشد، دوما اینها باید با آموزش‌های تئاتر آشنا باشند و آموزش دیده باشند؛ در حالی که در شعر بیشتر قریحه فرد موثر است، تا آموزش‌ها. مسأله دیگر نیاز کمتر ادبیات و شعر به امکانات و لوازم است. اگر کسی بخواهد تئاتر کار کند، طبیعتا امکانات مادی نیاز دارد، مجوز نیاز دارد، سالن نیاز دارد.

یعنی شعر بی نیاز از دیگر امکانات لوازم است و به عبارت بهتر، مستغنی از شرایط بیرونی است.

بله. ادبیات این ویژگی را دارد که می‌توان فردی انجام داد. نیاز به تشکل ندارد. می‌تواند بدون سرمایه مادی انجام شود. هم نیاز به آموزش کمتری دارد و هم در انتشار خودش نیاز به زیرساخت ندارد. ادبیات آسان‌ترین روش انتشار را دارد. گاهی شده که طرف در زمینه‌های دیگر استعدادهای بیشتری دارد، ولی ناچار بوده که شاعر و نویسنده شود. بعضی از چهره‌های مهاجر که بعدا رفتند فیلم‌ساز شدند یا در هنرهای تجسمی کار کردند، در ایران فقط شاعر بودند. الآن «عباس رضایی» از کسانی است که شما می‌شناسید؛ آن زمان که در ایران بود، در جلسات شعر شرکت می‌کرد. اما بعد که از ایران مهاجرت کرد، وارد فیلم‌سازی شد و اتفاقا موفق هم شد. اخیرا یک جایزه مهم مستند را در کشور ژاپن یا کره جنوبی به دست آورد و موجب خوشحالی مردم ما شد.

یادم است که یکبار عباس رضایی را وسط خیابان دستگیر کرده بودند و داشتند رد مرز می‌کردند. دو سه روز همه شاعران و فعالان فرهنگی مشهد دنبال این بودند که عباس را آزاد کنند. همان‌جا بود که به عباس پیشنهاد دادم یک مجموعه شعر چاپ کند تا اگر دوباره بازداشتش کردند، بگوییم این شاعر کتاب‌دار است، نباید رد مرزش کنید! شما حتما به یاد دارید.

بله. او را وسط خیابان گرفته بودند و با مکافات آزاد شد. یکبار هم در مسیر مهاجرت دچار مشکل شد و دوباره به ایران برگشت. من شعر «سنگ‌پشت پرنده» را برای عباس رضایی نوشته‌ام! ظاهرا عباس از مسیرهای آبی رفته بود و نتوانسته بود از مرز رد شود. دوباره به ایران برگشت، به کابل رفت، آنجا فیلم مستند ساخت و هم‌زمان با تحولات جدید دوباره به خارج کشور مهاجرت کرد. شما ببینید؛ چه بسا که استعداد اصلی عباس رضایی از همان اول فیلم‌سازی بوده است. چون می‌بینیم فیلم مستند او در یک جایزه معتبر برنده می‌شود. همین آدم وقتی که در ایران بود، طبیعتا باید شعر می‌گفت تا بتواند به حیاط فرهنگی خودش ادامه دهد. درواقع گرفتاری‌ها و کمبودهای مهاجرت باعث شد که این افراد اثری تولید کنند که بدون واسطه در میان فارسی‌زبانان پخش می‌شد؛ یعنی شعر و داستان می‌نوشتند و اینگونه با جامعه ایران ارتباط می‌گرفتند. وقتی مردم به راحتی می‌توانند به شعر دسترسی داشته باشند، دغدغه‌ها و حرف‌ها هم به همین آسانی پخش می‌شود.

طبیعتا دسترسی به شعر بسیار راحت‌تر از سینماست. چرا که تنها ابزار شاعر و نویسنده، کلمه است. زبان فارسی به همین دلیل اهمیت دارد که راحت‌ترین پل پیوند میان ما فارسی‌زبانان است.
 
همین‌طور است. ماده اصلی شعر زبان است و بدون زبان و کلمات، شعری وجود ندارد. در حالی که در سینما می‌توان فقط از تصویر استفاده کرد؛ بدون هیچ دیالوگی حتی. بنابراین چون شعر یک هنر زبانی است، طبیعتا تکیه‌اش بر زبان فارسی است و این است که می‌تواند بیش از هر هنر دیگری وسیله پیوند هم‌زبانان باشد. درست است که انتقال شعر به زبان‌های دیگر و به مردم جهان نسبت به سینما چالش‌های بیشتری دارد، ولی در داخل قلمرو زبان فارسی بهترین ابزار برای ارتباط و پیوند و همدلی است.

شما دو کتاب به نام‌های «این قند پارسی» و «هم‌زبانی و بی‌زبانی» دارید. سال‌ها در ایران شعر و مقاله و یادداشت نوشتید و شاعران بسیاری را پرورش دادید. می‌توان گفت رابطه ادبیات ایران و افغانستان در سال‌های گذشته دوطرفه بوده و هر دو طرف از این رابطه سود برده‌اند؟

دو نوع تأثیر می‌توانیم قائل شویم. یکی تأثیر فنی و یکی ایجاد روح و حس هم‌وطنی و هم‌زبانی. وقتی که از تأثیر شعر افغانستان روی ایران حرف می‌زنیم، ابتدا اینگونه برداشت می‌شود که شعر ما از لحاظ تکنیک و فن و زبان، چیزهایی به ادبیات ایران افزوده است. یا شاعران ایرانی از شاعران افغانستانی بهره‌های فنی و تکنیکی زیادی برده‌اند که البته این هم بوده است. ما شاعرانی از نسل‌های جوان یا نسل خودمان داریم که شعرهای آنها مورد استقبال شاعران ایرانی قرار گرفته است. مقالاتی که نوشته‌اند و بعضی از تکنیک‌ها و واژگانی که در شعرشان استفاده کرده‌اند، بر شعر ایران هم اثر گذاشته است. می‌توانیم بگوییم جامعه ایرانی کم و بیش از این بهره‌ها گرفته است، ولی این برخورداری خیلی زیاد نیست که بخواهیم به یک عنوان یک عامل تأثیرگذار روی آن تأکید کنیم. این تأثیر شاید زیاد نباشد. ولی یک تأثیر داریم و آن هم تأثیر حسی و محتوایی روی ایران و جامعه ادبی و فرهنگی است. آن هم این است که امروز نگاه جهان‌وطنی و توجه به وطن فارسی در شعر بسیاری از شاعران ایرانی وجود دارد. این موضوعی است که شعر افغانستان قطعا در آن اثر گذاشته است. امروزه خیلی از شاعران ایران هستند که دفتر شعری درباره افغانستان یا درباره این قلمرو زبانی دارند. اگر این روح و همنفسی و همدلی با شاعران افغانستان نبود، این اتفاق شاید نمی‌افتاد؛ یعنی تأثیر محتوایی شاعران و نویسندگان افغانستان در تقویت نگاه جهان‌وطنی زبان فارسی. این چیزی است که می‌توان به صورت ملموس درباره آن صحبت کرد.

پس شما معتقدید حضور شاعران افغانستانی در ایران باعث شده توجه فرهیختگان ایرانی دوباره به هویت مشترک کشورهای فارسی‌زبان جلب شود؟ و آن نگاه‌های تمدنی دوباره پررنگ شود؟

بله. این از تأثیرات حضور شاعران افغانستان در میان شاعران ایرانی و مجامع ادبی ایران است. ما می‌بینیم که آقای محمدحسین انصاری‌نژاد کتابی به نام «گیسوان کابلی» دارد که کلا شعرهایی است که این شاعر ایرانی برای افغانستان سروده است. در حالی که یادم است در دهه هفتاد ما یکبار می‌خواستیم گزیده‌ای از شعرهایی را که شاعران ایران برای افغانستان سروده‌اند، جمع‌آوری کنیم،‌ اما در حد یک مجموعه هم فراهم نشد. در اواخر دهه شصت می‌خواستیم این کار را بکنیم. شعرها در حد یک مجموعه نبود. مواردی بود، اما معدود. مثلا مرحوم آقاسی شعر داشت. آقای بهمنی شعری داشت که برای مثنوی «بازگشت» من گفته بود. ولی در مجموع در حدی نبود که بتوان یک مجموعه شعر فراهم کرد. ولی الآن می‌بینی که یک شاعر ایرانی به اندازه یک کتاب درباره این قلمرو زبانی و تمدنی شعر دارد. اینها اتفاقات خوبی است. نشان می‌دهد که دوباره ما به آن پیوندهای دیرین خود فکر می‌کنیم و این هویت مشترک هنوز زنده است.

انگار همه ما فارغ از مرزهای جغرافیایی دوباره به مرزهای وطن فارسی برگشته‌ایم و همه شهروندان وطن فارسی هستیم.

بله. این حس و این روح خیلی مهم است. این چیزی است که می‌توانم از تأثیر شعر افغانستان بر شعر ایران بگویم. شما ببینید آقای «شعبان کرم‌دخت» یکی از شاعران ایرانی در شهر بابلسر، تقریبا یک کتاب درباره مسائل افغانستان و تاجیکستان و ایران شعر دارد. آقای «موسی عصمتی» دوست شاعر خوب ما تقریبا اندازه یک دفتر درباره این حوزه تمدنی و زبانی شعر دارد. خیلی از شاعران دیگر هم زمانی که واقعه تروریستی دانشگاه کابل اتفاق افتاد، برای این واقعه شعر سرودند که گزیده‌ای از آنها در یک کتاب منتشر شد. همچنین وقتی واقعه حمله به مکتب سیدالشهدا (ع) اتفاق می‌افتد، یک مجموعه شعر دیگر جمع می‌شود که بیشتر شعرهای آن از شاعران ایرانی است. این کتاب هم به نام «دختران دشت برچی» منتشر شده است.

با وجود این اتفاقات مثبت، در سال‌های اخیر بعضی از شاعران و نویسندگان افغانستان از ایران به اروپا مهاجرت کرده‌اند. بعضی از آنها هنوز دارند شعر و داستان می‌نویسند، ولی بخشی از آنها کاملا در جامعه غربی هضم شده‌اند.

طبیعتا!

چه ضرورتی دارد این چهره‌ها را در ایران نگه داریم؟ حضور شاعران و نویسندگان افغانستانی در گستره فارسی‌زبانان چه اهمیتی دارد؟

ما یک بخت خوبی داشتیم که خیلی از شاعران ما به ایران مهاجرت کردند و بعد توانستند هم در ایران و هم در فضای شعری داخل افغانستان موثر باشند. طبیعتا وقتی شخص در همسایگی و مجاورت افغانستان باشد، بیشتر می‌تواند روی کشور خودش هم اثر بگذارد. خیلی از اینها بعد از این ایران به داخل کشور رفتند و خدمات زیادی انجام دادند. اینکه در سال‌های اخیر و بعد از حاکمیت طالبان دوباره آواره شدند، بحث دیگری است. مثلا «نقیب آروین» کسی بود که در مشهد کار می‌کرد و در همین جلسات شعری اینجا رشد کرده بود؛ او بعدا رفت و از چهره‌های شاخص هرات شد. آقای «سیدضیا ء قاسمی» از اینجا به داخل کشور رفت و مسئولیت گرفت. بسیاری از این جوانان به افغانستان برگشتند و مشغول فعالیت شدند. همین آدم اگر خواسته باشد به اروپا برود، دیگر سخت می‌شود او را به افغانستان برگرداند؛ حتی اگر شرایط مساعد شده باشد. هرچقدر که شخص از افغانستان دورتر ‌شود، برگشتن سخت‌تر می‌شود. طبیعتا شخصی که در ایران زندگی می‌کند راحت‌تر به افغانستان می‌رود و ارتباط می‌گیرد. البته تعداد کسانی که مهاجرت کردند نسبت به کل جمعیت مهاجر هم زیاد نیست، اما چون چهره‌های شاخصی بودند جایگزین کردن آنها کار سختی است.

دلیل اصلی مهاجرت فرهیختگان افغانستانی از ایران چیست؟

متأسفانه مسائلی از جمله اقامت و بی‌آیندگی ‌ اینها را به یک مهاجرت دوباره‌ای دعوت می‌کند. خیلی‌ها در این سال‌ها از ایران به کشورهای دیگر رفتند و جامعه مهاجر از این نظر فقیر و نحیف شد. الآن که پشت سرمان را نگاه می‌کنیم، در دهه هفتاد روی هر موضوعی که دست می‌گذاشتیم، کلی آدم برای کار کردن در آن موضوع داشتیم. اگر برای ادبیات عامیانه بود،‌ جواد خاوری بود. اگر درباره داستان‌نویسی بود، عاصف سلطان‌زاده و محمدحسین محمدی بودند. اگر در زمینه شعر قم نیاز به چهره برجسته داشتیم، قنبرعلی تابش و محمدشریف سعیدی بودند. در شعر مشهد سیدنادر احمدی و احمد علوی را داشتیم. در حوزه گرافیک و طراحی محسن حسینی و وحید عباسی بودند. در همه حوزه‌ها نیروهای مستعدی داشتیم که می‌توانستند برای جامعه مهاجر و حتی جامعه ایرانی مفید باشند. ولی متأسفانه تنگناهای اقامتی و قانونی و معیشتی و درگیری‌های مداوم آدم‌ها برای رفع نیازهای اداری معمول، عامل جدی مهاجرت‌ها از ایران به کشورهای اروپایی شد.

باور می‌کنید مدتی پیش یک نصف روز بنده صرف امورات مربوط به اداره اتباع بیگانه بوده است؟ همچنین چند روز پیش همسرم و دخترم به دفتر کفالت رفته‌اند برای گرفتن آن کد خاصی که برای مهاجران نیاز است. یعنی بخشی از انرژی آدم‌ها به طور مداوم و همیشگی صرف رفع تنگناهایی می‌شود که می‌تواند وجود نداشته باشند.

خود این شاعران و نویسندگان تمایل داشتند که در ایران بمانند؟ یا در هر صورت به مهاجرت فکر می‌کردند؟

خیلی‌ها دوست داشتند و تلاش کردند که مسائل اقامتی‌شان اینجا حل شود و ماندگار شوند ولی نشد. بله؛ قطعا آنها تمایل به حضور در ایران داشتند و دارند. ولی الآن شرایط طوری است که ما هر چند روز خبر مهاجرت یکی از اینها به کشورهای خارجی را می‌شنویم و اینگونه است که دست ما برای فعالیت مثبت در ایران خالی‌تر می‌شود. بعضی وقت‌ها دوستان ایرانی می‌گویند ما در فلان زمینه مراسمی داریم و از ما می‌خواهند یکی از چهره‌های مهاجر را به آنها پیشنهاد کنیم، ولی کسی پیدا نمی‌شود که معرفی کنیم. یعنی حتی برای یک حرکت و اتفاق مثبت هم دست‌مان خالی است.  می‌گوییم فلانی بود ولی دیگر نیست. دست ما هر روز برای تأثیرگذاری فرهنگی متقابل خالی‌تر می‌شود. در حالی که تعداد این اشخاص در مقایسه با کل جامعه مهاجر بسیار بسیار اندک بود و می‌شد که حداقل اینها را نگه دارند. باید بگویم که ما تلاش زیادی برای نگه داشتن این چهره‌ها ندیدیم و حتی مانع‌تراشی و مشکل‌تراشی هم دیده‌ایم. اینهاست که جامعه مهاجر را فقیرتر می‌کند. امروز جامعه ما از جمعیت نخبگانی خودش خالی‌تر شده است. به قول معروف دانه درشت‌های این جامعه دیگر نیستند. همین مسأله خودش باعث می‌شود چالش‌هایی در میان جامعه میزبان هم شکل بگیرد.

«آینده خواندنی است» شعار هفته کتاب امسال است. با توجه به اتفاقات اخیر در افغانستان، وضعیت کتاب و مطالعه و ادبیات را در افغانستان چطور می‌بینید؟

ما در افغانستان یک سیاست گسترش فرهنگی و سیاسی و سرزمینی از سوی یک قوم خاص را شاهد هستیم که توسط حکومت‌های افغانستان دنبال می‌شده است. یعنی عملا در افغانستان سیاست طوری بوده که کشور از فارسی‌زبانان خالی شود و نسبت و تعادل قومی و زبانی به نفع زبان پشتو و قوم پشتون سنگین بشود. بانی این اتفاق هم بیشتر حکومت‌های افغانستان بوده‌اند و شاید مردم پشتون موافق این روند نباشند، ولی این روند همچنان ادامه دارد. هرچقدر که ما بتوانیم بنیه نیروهای توانمند ادبی را در افغانستان قوی‌تر کنیم و به فعالیت‌های ادبی رونق بدهیم، طبیعتا این زمینه برای نگه‌داشت زبان فارسی بیشتر خواهد بود. البته در کمال تأسف می‌بینیم که امروزه این مسیر خیلی دنبال نشده است. یعنی در این سال‌ها عمده توجه سیاست‌مداران ایرانی بیش از آن که بر نقاط و مشترکات تمدنی باشد، بر مسائل سیاست جهانی بوده و رویارویی قطب‌های قدرت جهانی. یعنی اینطوری محاسبه می‌کردند فلان حکومتی که از نظر سیاست‌های منطقه‌ای و جهانی همسو با ما است، برای ایران مناسب است. در صورتی که ممکن است از لحاظ تمدنی مناسب نبوده باشد. ما در سال‌های گذشته دیده‌ایم که سیاست جهانی بر سیاست تمدنی غلبه پیدا کرده است. سیاست‌های جهانی ممکن است تغییر پیدا کنند ولی مشترکات تمدنی یک مسأله همیشگی است. «آینده خواندنی است»، شعار هفته کتاب است. منتها امروز این آینده در افغانستان را به نفع سیاست معامله کرده‌اند. و این آینده‌ای که ما می‌گوییم خواندنی است، اگر همین‌گونه در افغانستان پیش برود،‌ باید ترجمه شود که خوانده شود! شاید دور نباشد زمانی که آثار ایرانی به زبان پشتو ترجمه شود.

به تازگی «ملابرادر» به ایران آمده و با وزیر کشور ایران گفت‌وگو کرده است. نکته عجیب این است که در جلسه رسمی آنها یک مترجم هم حضور دارد! ما که تا امروز بدون نیاز به مترجم با هم صحبت می‌کردیم، حالا نیاز به مترجم داریم. این اتفاق را چطور می‌بینید؟ آیا زنگ خطر برای زبان فارسی در افغانستان به صدا درآمده است؟

این رفتارها هوشمندانه است. برای اینکه نشان بدهند این کشور اصلا زبانش چیز دیگری است، مترجم آورده‌اند، وگرنه در افغانستان عمدتا قوم‌های پشتون فارسی‌دان هستند. حتی سران طالبان هم می‌توانند به فارسی صحبت کنند. اما وقتی که در یک دیدار رسمی همراه با مترجم حضور پیدا می‌کنند، می‌خواهند اینطور وانمود کنند که زبان رسمی در افغانستان «پشتو» است. در صورتی که اگر روزنامه اطلاعات صد سال پیش را نگاه کنید، مصاحبه‌هایی از رجال افغانستان در روزنامه اطلاعات چاپ شده که با زبان فارسی صحبت کرده‌اند. آن هم صد سال پیش! بعد از آن هم همین‌طور است. تا همین چند سال پیش وقتی رجال افغانستان به ایران می‌آمدند، به زبان فارسی صحبت می‌کردند؛ حتی حامد کرزی و اشرف غنی. اما حالا شرایط طوری است که تیم سیاسی طالبان، همراه با مترجم به ایران می‌آید. با این وضعیت آینده‌ای که خواندنی است، ممکن است برای افغانستان و ایران، ترجمه کردنی باشد!

 سی‌ویکمین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران با شعار «آینده خواندنی است» از بیست‌وسوم آبان‌ آغاز به کار کرد و تا سی‌ام آبان‌ ۱۴۰۲ به کار خود ادامه می‌دهد.

منبع: خبرگزاری دانشجو

کلیدواژه: کتاب کتابخوانی شاعران و نویسندگان افغانستان افغانستان به ایران شاعران افغانستان ایران مهاجرت شاعران ایران برای افغانستان ایران آمدند شاعران ایرانی ادبی و فرهنگی فارسی زبانان ادبیات ایران مهاجرت کردند شعر و داستان جامعه مهاجر ادبی ایران فارسی صحبت فارسی زبان زبان فارسی عباس رضایی جلسات شعر یک مجموعه هفته کتاب همین طور مردم ما سال پیش آدم ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت snn.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری دانشجو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۰۹۹۰۷۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

زندگی با آل‌احمد در شیوه نگارش سیمین دانشور تاثیر نداشت

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: سیمین دانشور نویسنده و مترجم ایرانی ۸ اردیبهشت سال ۱۳۰۰ در شیراز زاده شد. او سومین فرزند محمدعلی دانشور (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت بود. دوره ابتدایی و دبیرستان را در مدرسه انگلیسی‌زبان مهرآیین گذراند.

در سال ۱۳۱۶ اولین مقاله‌اش را با نام «زمستان بی‌شباهت به زندگی ما نیست» در نشریه‌ای محلی چاپ کرد. در سال ۱۳۱۷ به تهران آمد و مدتی در شبانه‌روزی آمریکایی تهران ساکن شد و آموزش زبان انگلیسی را پی گرفت. بعد در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد.

در سال ۱۳۲۰ به‌عنوان معاون اداره تبلیغات خارجی در رادیو تهران استخدام شد. علی‌اکبر کسمایی و احمد شاملو از همکاران او در رادیو بودند. سیمین دو سال بعد، یعنی در سال ۱۳۲۲ از کار رادیو کناره‌گیری کرد و در روزنامه ایران مشغول به کار شد. از این زمان به بعد، او با نام مستعار «شیرازی بی‌نام» برای نشریات مختلف مقاله نوشت و ترجمه کرد.

در ۱۳۲۷، اولین کتاب خود را با نام «آتش خاموش» نوشت. این اثر نخستین مجموعه داستانی بود که به قلم زنی ایرانی چاپ شد. داستان‌های این مجموعه با نقدهای منفی بسیاری مواجه شد. در ۱۳۲۸ با مدرک دکترای ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد و یک سال بعد با جلال آل‌احمد، نویسنده و مبارز اجتماعی مطرح آن سال‌ها ازدواج کرد. این ازدواج تا مرگ نابه‌هنگام آل احمد در سال ۱۳۴۸، به‌مدت ۲۰ سال دوام داشت.

همزمان با سالروز تولد سیمین دانشور در گزارشی به مرور زندگی این نویسنده پرداختیم که مشروح آن در ادامه می‌آید؛

تحصیل در آمریکا

دانشور در شهریور ۱۳۳۱ با دریافت بورس تحصیلی از مؤسسه فولبرایت به دانشگاه استنفورد آمریکا رفت و در رشته زیبایی‌شناسی تحصیل کرد. در این سفر نامه‌هایی که بین او و جلال رد و بدل شد که بعدها در کتابی به نام «نامه‌های سیمین دانشور و جلال آل‌احمد» توسط انتشارات نیلوفر منتشر شد. در مدت تحصیل در آمریکا «باغ آلبالو»، دشمنان چخوف»، «بئاتریس آرتور شنیتسلر» و «رمز موفق زیستن» دیل کارنگی را هم ترجمه و منتشر کرد.

بازگشت به ایران و ادامه کار نویسندگی

دانشور در سال ۱۳۳۴ به ایران بازگشت و در هنرستان هنرهای زیبای دختران و پسران مشغول تدریس شد. سپس مدیریت مجله نقش و نگار را پذیرفت و «کمدی انسانی» سارویان و «داغ ننگ» ناتانیل هاتورن را ترجمه کرد.

در ۱۳۳۷ کتاب «همراه آفتاب» نوشته هارولد کورلندر را ترجمه و منتشر کرد. تا اینکه در سال ۱۳۳۸ به‌عنوان دانشیار کلنل علینقی وزیری در رشته باستان‌شناسی و تاریخ هنر دانشگاه تهران مشغول به کار شد. کار تدریس او در دانشگاه تهران تا بیست سال بعد، یعنی سال ۱۳۵۸ که از دانشگاه تهران بازنشسته شد، ادامه پیدا کرد. این‌داستان‌نویس سال ۱۳۴۰، دومین مجموعه داستان خود با نام «شهری چون بهشت» را منتشر کرد. دانشور، همراهِ همسرش جلال آل‌احمد، عضو کانون نویسندگان ایران بود. و در نخستین انتخابات، فروردین ۱۳۴۷ به‌عنوان رئیس کانون نویسندگان ایران برگزیده شد. در تیر ۱۳۴۸ رمان «سووشون» را منتشر کرد که مشهورترین رمان او است و تا به حال به هفده زبان ترجمه شده‌است. بسیاری از منتقدان این اثر را یکی از ماندگارترین آثار ادبی فارسی می‌دانند. دو ماه بعد از انتشار «سووشون»، در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸، جلال آل‌احمد درگذشت.

دانشور سال ۱۳۵۱ کتاب «چهل طوطی» را منتشر کرد. این کتاب ترجمه‌ای است از مجموعه‌ای از حکایت‌های هندی که لین یوتانک، نویسنده چینی، در کتابی به نام The Wisdom of Indiaجمع‌آوری کرده‌است. این کتاب که تنها همکاری آل‌احمد و دانشور به حساب می‌آید که توسط انتشارات موج به چاپ رسید. او سال ۱۳۶۱ کتابی را به نام «غروب جلال» را منتشر کرد. این کتاب از دو بخش تشکیل شده‌است: بخش اول کتاب، با نام «شوهرم جلال» در سال ۱۳۴۱ و در زمان حیات آل‌احمد نوشته شده‌است. دانشور این کتاب را با وصف آل‌احمدِ نویسنده آغاز می‌کند، افکار و ویژگی‌های اخلاقی او را از منظر خود توصیف می‌کند و به جنبه‌های فردی، اجتماعی و سیاسی زندگی او می‌پردازد. بخش دوم کتاب، تقریباً بیست و یک سال بعد نوشته شده‌است. در این بخش، دانشور خاطره روز درگذشت آل‌احمد را روایت می‌کند. نام کتاب، از همین بخش دوم گرفته شده‌است.

با فرارسیدن سال ۱۳۷۲، اولین کتاب از سه‌گانه سیمین دانشور، به نام «جزیره سرگردانی» منتشر شد که به دغدغه‌های روشنفکران ایران در دهه ۴۰ و ۵۰ می‌پرداخت. در ۱۳۷۶ مجموعه داستان «از پرنده‌های مهاجر بپرس» با همکاری نشر نو و نشر کانون چاپ شد. در سال ۱۳۷۸ یادنامه جلال آل‌احمد توسط علی دهباشی منتشر شد که گفت‌وگویی مفصل با دانشور را شامل می‌شد. جلد دوم تریلوژی دانشور، «ساربان سرگردان»، در سال ۱۳۸۰ را چاپ کرد.

دانشور در گفت‌وگو با ناصر حریری گفته‌ او و جلال آل‌احمد هر چه می‌نوشتند، به هم نشان می‌دادند اما او هرگز اجازه نمی‌داده جلال در نوشته‌هایش دست ببرد. همچنین هیچ‌گاه از نثر آل‌احمد که دست‌کم سه دهه یکه‌تاز میدان نویسندگی بود، تأثیر نپذیرفت و زندگی مشترک در شیوه نگارش او اثر نگذاشت و استقلال خود را حفظ کرد.

درگذشت

سیمین دانشور در ۳۰ تیر ۱۳۸۶ به‌علت مشکلات حاد تنفسی در بیمارستان پارس تهران بستری شد. با بستری شدن او شایع شد که وی درگذشته‌است اما این خبر تکذیب شد. او در ۲۲ مرداد ۱۳۸۶ با تشخیص تیم پزشکی از بیمارستان پارس مرخص شد. دانشور پس از یک دوره بیماری آنفولانزا، عصر روز ۱۸ اسفند ۱۳۹۰ برابر در ۹۰ سالگی در خانه‌اش در تهران درگذشت. قبر سیمین دانشور در قطعه هنرمندان بهشت زهرا است.

الهام قاسمی

کد خبر 6089822 الناز رحمت نژاد

دیگر خبرها

  • ادعای معاون رئیسی درباره مهاجرت ایرانیان | چرا پلیس وارد بحث مهاجرت شد؟
  • عاشق شعر عالمگیر ایران هستم/بهترین سوغاتی از نمایشگاه کتاب تهران
  • عاشق شعر عالمگیر ایران هستم/ بهترین سوغاتی از نمایشگاه کتاب تهران
  • زندگی با آل‌احمد در شیوه نگارش سیمین دانشور تاثیر نداشت
  • تأکید مدیر شبکه آموزش بر پاسداشت زبان فارسی و شعر و موسیقی اصیل ایرانی
  • اهمیت ویژه به پاسداشت زبان و ادبیات فارسی ، شعر و موسیقی اصیل ایرانی در شبکه آموزش
  • پاسداشت ادبیات، شعر و موسیقی اصیل ایرانی در شبکه آموزش
  • فیلم| شعرخوانی شاعران شیرین‌زبان اصفهان در شب شعر کمال
  • شاعری که مایه افتخار ایرانیان است
  • شاعران ۵ کشور برای عملیات وعده صادق شعر سرودند